به گزارش «نماینده»، هشتم آبانماه سال ۱۳۷۰ هجری شمسی، حضرت آیت الله خامنهای، با قضات هیئتهای هفتنفره واگذاری زمین دیدار کردند. در این دیدار ضمن سفارشهای مفصل درباره مسئله زمین، با بیان خاطراتی شیرین از سرزمین سیستان، به احیای این سرزمین اشاراتی داشتند که درخور تأمل بسیار است.
رهبر معظم انقلاب در فرازی از این سخنان فرمودند: «ما هنوز استفاده از آب کویر را تجربه نکردهایم. کسی نمیتواند بگوید که در کویر امکان کشت نیست. مثلاً بلوچستان یک قلم است. بلوچستان از لحاظ مساحت، بعد از خراسان (ِ وقت)، دومین استان کشور است. تصور عمومی هم این است که بلوچستان یک منطقه خشک و بیآب و علف است؛ و حال آنکه منطقه خشک و بیآب و علفی نیست. البته بیعلف است، اما بیآب نیست.»
حضرت آیتالله خامنهای در ادامه با بیان یک خاطره از ایام تبعید به استان سیستان و بلوچستان در دوره ستمشاهی خاطرنشان کردند: «آن وقتها با اینکه واقعاً هیچ امید نقدی هم در دل نداشتیم، اما درعینحال همینطوری در حال تبعید، به شوخی ــ که در آن ایام از این شوخیها با دوستان و رفقا میکردیم ــ به همراهم گفتم: انشاءاللَّه در تشکیلات آینده، تو را استاندار بلوچستان میکنیم؛ به شرط این که این زمینها را مثل «ریکهپوت» بکنی! «ریکهپوت»، باغی در نزدیک ایرانشهر است که یکوقت ایتالیاییها - حدود سی، چهل سال قبل از این ــ آمدند آنجا را سرسبز کردند؛ که وقتی انسان وارد «ریکه پوت» میشود، خیال میکند مازندران است.»
توجه خوانندگان به مشروح بخشی از بیانات شیرین و جذاب معظم له در این دیدار جلب میشود.
* * * * * *
"از این یک میلیون و ششصد هزار کیلومتر مربع زمینی که در کشور ما وجود دارد، به احتمال زیاد بخش عمدهاش قابل کشت است. ما هنوز استفاده از آب کویر را تجربه نکردهایم. کسی نمیتواند بگوید که در کویر امکان کشت نیست. مثلاً بلوچستان یک قلم است. بلوچستان از لحاظ مساحت، بعد از خراسان (ِ وقت)، دومین استان کشور است. تصور عمومی هم این است که بلوچستان یک منطقه خشک و بیآب و علف است؛ و حال آنکه منطقه خشک و بیآب و علفی نیست. البته بیعلف است، اما بیآب نیست. در بلوچستان، آبهای نزدیک به سطح زمین بسیار است و قاعدتاً اگر چاههای عمیق بزنند، ممکن است آبهای تحتالارضی خیلی زیادی هم داشته باشد، که من از آن اطلاعی ندارم؛ اما آنکه من اطلاع دارم، آنجا آبهای نزدیک به سطح زمین فراوان است؛ یعنی مثلاً در مناطقی یک متر، و در مناطقی سه متر که زمین را بکنند، آب فراوانی پیدا خواهد شد.
من یادم نمیرود که در خاش یک وقت بالای سر چاهی رفتیم؛ آب آن چاه واقعاً مثل یک رودخانه عظیم میجوشید. سه متر کنده بودند و با موتور آب میکشیدند؛ یک رودخانه راه انداخته بود. در منطقه ایرانشهر هم که ما رفتیم، اینطور بود. متأسفانه کار لازم در آنجا نشده است. البته خیلی کار شده است؛ چه دستگاههای رسمی دولت، چه جهادسازندگی، و چه گروههای کوچکی که اول انقلاب خود ما در جریانش بودیم، میرفتند و کار میکردند؛ من کارهای آنها را منکر نیستم و میدانم که خیلی کار انجام شده؛ اما آن کاری که باید بشود، نشده است.
من فراموش نمیکنم وقتی که ایرانشهر بودم، یکبار با لباس بلوچی با ماشین بهطور قاچاق از ایرانشهر به زاهدان میرفتم، تا مسافری را که از خانواده ما به زاهدان آمده بود، بیاورم. من بهطور قاچاق تردد میکردم؛ زیرا مجاز نبودم که این راه را بروم. یک تبعیدی دیگر هم از اهل نقده پهلوی من سوار بود؛ او را هم با خودم میبردم. وقتی که میرفتیم، من در راه همینطور به این دشتهای افتاده و بدون استفاده نگاه میکردم. میدانید که آن منطقه، یک مقدار کوهستانی و یک مقدار هم دشتهای بازی است که کمتر دشتی به آن خوبی هست؛ دشتهای صاف و مسطح، که واقعاً برای زراعت خیلیخیلی مناسب و مساعد است. این دشتها پُر از بوتههای علف است؛ یعنی کاملاً حاکی از وجود رطوبت در زمینهاست که بوتههای علف زیادی را ایجاد کرده است. در آن وقتها با اینکه واقعاً هیچ امید نقدی هم در دل نداشتیم، اما درعینحال همینطوری در حال تبعید، به شوخی ــ که در آن ایام از این شوخیها با دوستان و رفقا میکردیم ــ به همراهم گفتم: انشاءاللَّه در تشکیلات آینده، تو را استاندار بلوچستان میکنیم؛ به شرط این که این زمینها را مثل «ریکهپوت» بکنی! «ریکهپوت»، باغی در نزدیک ایرانشهر است که یکوقت ایتالیاییها ــ حدود سی، چهل سال قبل از این ــ آمدند آنجا را سرسبز کردند؛ که وقتی انسان وارد «ریکهپوت» میشود، خیال میکند مازندران است. واقعاً «ریکهپوت» مثل مازندران است. درخت اکالیپتوس آنجا، بیست متر ارتفاع دارد! ما همیشه اکالیپتوس را دو متر، سه متر، چهار متر دیده بودیم؛ اما در آنجا این درخت بیست متر ارتفاع داشت! آن منطقه از لحاظ عظمت استعداد، چیز عجیبی است. یا مثلاً در آنجا گوجهفرنگی بهقدر یک گرمک یا طالبی میرویید! البته چون نمیتوانستند استحصال کنند، آن را دور میریختند. یک مقدارش را آب میگرفت، و یک مقدار دیگر را بهزور به ماها و به دوست و آشناها و به مردم شیعهی آنجا میدادند؛ غالبش را هم دور میریختند. یا مثلاً پیازهای محصول آنجا را برای ما میآوردند، که بهقدر یک طالبی بود؛ مبالغه نیست! غرض، من به همراهم گفتم که وقتی استاندار این منطقه شدی، باید اینجا را مثل «ریکهپوت» بکنی؛ و این میشود. متأسفانه نه او - که البته توان این کارها را نداشت - بلکه آن استاندارهایی هم که بعد از تشکیلات جدید گذاشتیم، واقعاً هیچکدام نتوانستند یک «ریکهپوت» دیگر در آنجاها درست کنند.
میخواهم عرض بکنم که مسئله زمین با این کارها حل نمیشود. حالا شما قدمی برداشتهاید، که البته قدم بسیار مهمی است - قدم اول بود؛ قدم باارزشی است - اما این، عاقبت آنچه که ما در جمهوری اسلامی انتظار داریم، نیست. ما بایستی یک بلوچستان به آن عظمت را، به یک باغستان تبدیل کنیم؛ یعنی بلوچستان میتواند مثل جیرفت باشد. آقایان هرکدام به جیرفت رفته باشند، میدانند که شهر جیرفت تماماً یک باغ بزرگ است. همه شهر، از اولی که انسان وارد میشود، مثل اینکه وارد باغی شده است. منطقه بلوچستان میتواند آنطور بشود. باید این کارها بشود؛ و این نخواهد شد، مگر اینکه زمین در دست مردم باشد و مردم به این زمین دل ببندند و بفهمند که زمین متعلق به آنهاست؛ بایستی آن را آباد کنند و زندگی خود و دیگران را از این زمین اداره نمایند..."
نظر شما